شغل اکثر مردم این روستا ، پیمانکاری چوب ، رانندگی اتومبیل های باری سنگین ، کشاورزی و ... می باشد.
از مشخصات و امکانات روستای وناجم دارا بودن درمانگاه با پوشش دهها خانه ی بهداشت روستاهای اطراف است که قدیمی ترین مرکز بهداشتی درمانی منطقه چهاردانگه می باشد و همچنین مدرسه راهنمایی شبانه روزی ، که اولین مرکز آموزشی شبانه روزی در سطح منطقه چهاردانگه است و دانش آموزان دور و نزدیک از امکانات و خدمات ارزشمند آن استفاده می نمایند.
نظرات شما عزیزان:
با سلام
از اینکه چهاردانگه زیبا را در دنیا مطرح می کنید بسیار سپاسگزاریم
در صورت امکان لینک سایت رسمی باداب سورت را هم در گوشه ایی از سایت وزینتان جای دهید
با تقدیم احترامات
www.BadabSoort.com
پاسخ:قربان محبت تان . از اینکه شما هم غفلت مسئولان استانی و منطقه ای را در معرفی چشمه بی نظیر سورت جبران می نمایید صمیمانه سپاسگزارم و برایتان آرزوی سربلندی می نمایم.
از اینکه چهاردانگه زیبا را در دنیا مطرح می کنید بسیار سپاسگزاریم
در صورت امکان لینک سایت رسمی باداب سورت را هم در گوشه ایی از سایت وزینتان جای دهید
با تقدیم احترامات
www.BadabSoort.com
پاسخ:قربان محبت تان . از اینکه شما هم غفلت مسئولان استانی و منطقه ای را در معرفی چشمه بی نظیر سورت جبران می نمایید صمیمانه سپاسگزارم و برایتان آرزوی سربلندی می نمایم.
با سلام و خسته نباشید خدمت شما عباس رمضانی وناجمی عزیز
بنده رضایی آغوزگله هستم از پایگاه خبری تحلیلی نرماب دوسر بخش چهاردانگه هدف از ساخت این پایگاه خبری مشکلات بخش چهاردانگه رو به گوش مسئولین شهرستانی و استانی میباشد.
تیم مدیریت این پایگاه خبری خوشحال می شود شما به عنوان خبرنگار این پایگاه خبری مشکلات روستا و منطقهی خود را به گوش مسئولین برسانید.
با تشکر
ارادتمند غلامرضا رضایی آغوزگله مدیریت پایگاه خبری تحلیلی نرماب دوسر
شماره تماس:09393157492
ایمیل:info@narmab2sar.ir
بنده رضایی آغوزگله هستم از پایگاه خبری تحلیلی نرماب دوسر بخش چهاردانگه هدف از ساخت این پایگاه خبری مشکلات بخش چهاردانگه رو به گوش مسئولین شهرستانی و استانی میباشد.
تیم مدیریت این پایگاه خبری خوشحال می شود شما به عنوان خبرنگار این پایگاه خبری مشکلات روستا و منطقهی خود را به گوش مسئولین برسانید.
با تشکر
ارادتمند غلامرضا رضایی آغوزگله مدیریت پایگاه خبری تحلیلی نرماب دوسر
شماره تماس:09393157492
ایمیل:info@narmab2sar.ir
وبلاگ زیبایی دارید
زودتر آپ بشه و مطالب قدیمی برداشته بشه بهتره.
باتشکر
پاسخ:به روی چشم.با توجه به فرا رسیدن تعطیلات تابستان و فراغت بیشتر ، سعی میکنم زودتر به روز شم.مطالب قدیمی هم چون هویت وبلاگ هستند بهتره که در آرشیو بمونند.تشکر از اینکه سر زدید و نظر گذاشتید.
زودتر آپ بشه و مطالب قدیمی برداشته بشه بهتره.
باتشکر
پاسخ:به روی چشم.با توجه به فرا رسیدن تعطیلات تابستان و فراغت بیشتر ، سعی میکنم زودتر به روز شم.مطالب قدیمی هم چون هویت وبلاگ هستند بهتره که در آرشیو بمونند.تشکر از اینکه سر زدید و نظر گذاشتید.
سلام و درود فراوان!
لینکی اقای رمضانی لینکم کن
لینکی اقای رمضانی لینکم کن
سلام آقای رمضانی میشه فیلم مربوط به ساخت ساک دستی و الگو ساختشو برام ایمیل کنید . منتظرم.
با تشکر
با تشکر
ممنون از وقتی که برای وبلاگم گذاشتید.
سلام آقای رمضانی عبدی هستم خوشحال میشم از وبم بازدید کنید و نظرتونو رو هم بدونم راستی بااین سایت می تونید از بصورت ماهواره ای منزل خود و یا حتی از روستای خود دیدن کنید کافیه در کادر سایت باز شده نام کشور استان و شهر بصورت انگلیسی نوشته بشه.
خدانگهدار ☻☺
خدانگهدار ☻☺
asa
ساعت0:48---28 خرداد 1392
آفتاب میشود :خسرو شکیبایی
نگاه کن که غم درون ديده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایهء سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
به راه پرستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیرپا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی دیدگان من
به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود...
سلام این متن یه دکلمه معروفیه که مرجوم شکیبایی خونده اگه دوست داشتین بزارین توی وبلاگتون.مرسی
پاسخ:با تشکر از اینکه قابلمون دونستی و دوباره به ما سر زدی.از شعر بسیار لطیف دوباره آفتاب می شود از سروده های بانوی شعر و احساس خانم فروغ فرخزاد و دکلمه شادروان خسرو شکیبایی که زحمت ارسالشو کشیدی در موعد مقتضی استفاده میکنم.فراموشمون نکن.
نگاه کن که غم درون ديده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایهء سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
به راه پرستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیرپا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی دیدگان من
به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود...
سلام این متن یه دکلمه معروفیه که مرجوم شکیبایی خونده اگه دوست داشتین بزارین توی وبلاگتون.مرسی
پاسخ:با تشکر از اینکه قابلمون دونستی و دوباره به ما سر زدی.از شعر بسیار لطیف دوباره آفتاب می شود از سروده های بانوی شعر و احساس خانم فروغ فرخزاد و دکلمه شادروان خسرو شکیبایی که زحمت ارسالشو کشیدی در موعد مقتضی استفاده میکنم.فراموشمون نکن.
asa
ساعت0:02---28 خرداد 1392
سلام خیلی وقت بود به وبلاگتون سر نزده بودم خیلی خوب شده امیدوارم هر روز بهتر بشه
امیدوارم روزی از روستای قشنگتون دیدن کنم
امیدوارم روزی از روستای قشنگتون دیدن کنم
با سلام و عرض خسته نباشید به شما دوست عزیز وب بسیار زیبایی دارید دوست دارم با شما تبادل لینک کنم اگر مایلید به من خبر دهید
با تشکر مدیریت پیگاه اینترنتی روستای زیبای اغوزگله
پاسخ:از اظهار لطف تون بی نهایت سپاسگزارم.از وب بسیار زیبا و کامل تون دیدن و لینکش کردم.خواستید لینکم کنید.
با تشکر مدیریت پیگاه اینترنتی روستای زیبای اغوزگله
پاسخ:از اظهار لطف تون بی نهایت سپاسگزارم.از وب بسیار زیبا و کامل تون دیدن و لینکش کردم.خواستید لینکم کنید.
جواد رمضاني
ساعت15:33---18 خرداد 1392
با سلام و خسته نباشيد طراحي شما خيلي زيباست .از عكسهاي طبيعت وناجم بيشتر استفاده شود. ممنون.
شايان
ساعت17:28---21 ارديبهشت 1392
اجازه سلام قالب جديدتان مبارك.من كد بارون و شبنم در وب را اماده كردم اگر خواستيد مي توانيد استفاده كنيد.
كدباران:< type="text/" ="http://dl.skin98.ir/up/skin98/tools/baran/baran.js">< />
كدشبنم:< type="text/" ="http://dl.skin98.ir/up/skin98/tools/shabnam/shabnam.js ">>
به اميد ديدار.
كدباران:< type="text/" ="http://dl.skin98.ir/up/skin98/tools/baran/baran.js">< />
كدشبنم:< type="text/" ="http://dl.skin98.ir/up/skin98/tools/shabnam/shabnam.js ">>
به اميد ديدار.
asa
ساعت11:07---29 بهمن 1391
سلام از اهالی این روستا اگر کسی از نظر ورزشی,تحصیلی,جایگاه شغلی وجود دارد درمورد انها عکس یا مطلبی بگذارید اگر هم شهید دارید در مورد او هم مطلبی بگذارید این به شناخت و جایگاه روستای شما کمک میکند
asa
ساعت10:52---29 بهمن 1391
سلام فکر میکنم یه سری از مطالب قدیمی و تکراری شده مثل مطلبی که برای روز معلم گذاشتین اگه به این چیزها توجه بشه زیبایی وبلاگ دوچندان میشه
پاسخ:از اینکه همواره ابراز لطف نموده و با بازدید از وبلاگ و گذاشتن نظر ما را مورد محبت قرار می دهید صمیمانه متشکرم.درباره کهنگی برخی از مطالب باید عرض کنم با توجه به اینکه شاید برخی از بینندگان وبلاگ از صفحات دیگر وب به دلیل عدم اطلاع ،بازدید نکنند بالاجبار تعداد مطالب صفحه را بالا بردم و در نتیجه مطالب ابتدایی وبلاگ از صفحه دوم به صفحه اصلی منتقل شدند.مجددا از نگاه دقیق و نقادانه شما سپاسگزارم.
پاسخ:از اینکه همواره ابراز لطف نموده و با بازدید از وبلاگ و گذاشتن نظر ما را مورد محبت قرار می دهید صمیمانه متشکرم.درباره کهنگی برخی از مطالب باید عرض کنم با توجه به اینکه شاید برخی از بینندگان وبلاگ از صفحات دیگر وب به دلیل عدم اطلاع ،بازدید نکنند بالاجبار تعداد مطالب صفحه را بالا بردم و در نتیجه مطالب ابتدایی وبلاگ از صفحه دوم به صفحه اصلی منتقل شدند.مجددا از نگاه دقیق و نقادانه شما سپاسگزارم.
حسینی
ساعت12:14---22 بهمن 1391
سلام
واقعا عالی بود
لطف کنید زودتر آپ کنید
باتشکر
واقعا عالی بود
لطف کنید زودتر آپ کنید
باتشکر
یاد دارم در غروبی سردسرد/می گذشت از کوچه های ما دوره گرد/داد می زد:کهنه قالی می خرم/دسته دوم جنس عالی میخرم/کاسه و ظرف سفالی میخرم/گر نداری کوزه خالی میخرم/اشک در چشمان بابا حلقه زد/عاقبت آهی کشید بغضش شکست/اول ماه است و نان در سفره نیست/ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوشش برده بود/اتفاقا مادرم هم روزه بود/خواهرم بی روسری بیرون دوید/گفت :آقا سفره خالی می خرید...؟
با سلام
لینکم کن
با تشکر
لینکم کن
با تشکر
خدیجه غفاری
ساعت15:35---27 آبان 1391
داستان من ،تو،او چه واقعیت زیبایی بود-خیلی ممنون -لطفا از محرم امسال هم برایمان که از شما دوریم عکس بگذارید،بی نهایت ممنونم
asa
ساعت22:35---29 شهريور 1391
مــــــــــــــن تـــــــــــــــــو او
من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم
تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی
او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا...
من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم
تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود
او هر روز بعد از مدرسه کنار خیابان آدامس میفروخت...
معلم گفته بود انشا بنویسید
موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت
من نوشته بودم علم بهتر است
مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید
تو نوشته بودی علم بهتر است
شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی
او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود...
خودکارش روز قبل تمام شده بود...
معلم آن روز او را تنبیه کرد
بقیه بچه ها به او خندیدند...
آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد....
هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد.
خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته
شاید معلم هم نمی دانست ثروت و علم
گاهی به هم گره می خورند
گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت . . .
من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار
توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد
تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن
بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خرید
او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش
بوی سیگار و تریاکی را می داد که پدرش می کشید
سال های آخر دبیرستان بود
باید آماده می شدیم برای ساختن آینده
من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم
تو تحصیل در دانشگاه های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد
او اما نه انگیزه داشت نه پول، درس را رها کرد و دنبال کار می گشت
روزنامه چاپ شده بود
هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت
من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم
تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی
او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود
من آن روز خوشحال تر از آن بودم
که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته است
تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه آن را به به کناری انداختی
او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه
برای اولین بار بود در زندگی اش
که این همه به او توجه شده بود !!!
چند سال گذشت
وقت گرفتن نتایج بود
من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم
تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی، همان آرزوی دیرینه ی پدرت
او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود
وقت قضاوت بود
جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند
من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنند
تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند
او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند
زندگی ادامه دارد ...
هیچ وقت پایان نمی گیرد ...
من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است!!!
تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است!!!
او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است !!!
من ، تو ، او
هیچگاه در کنار هم نبودیم
هیچگاه یکدیگر را نشناختیم
اما من و تو اگر به جای او بودیم
آخر داستان چگونه بود ؟؟؟!!!
(اگه امکان داره این متن رو بزارین تو وبلاگ اقای رمضانی)
پاسخ:بی نهایت از لطفتون سپاسگزارم و حتما این قطعه را تو وبم استفاده می کنم.
من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم
تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی
او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا...
من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم
تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود
او هر روز بعد از مدرسه کنار خیابان آدامس میفروخت...
معلم گفته بود انشا بنویسید
موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت
من نوشته بودم علم بهتر است
مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید
تو نوشته بودی علم بهتر است
شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی
او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود...
خودکارش روز قبل تمام شده بود...
معلم آن روز او را تنبیه کرد
بقیه بچه ها به او خندیدند...
آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد....
هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد.
خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته
شاید معلم هم نمی دانست ثروت و علم
گاهی به هم گره می خورند
گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت . . .
من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار
توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد
تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن
بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خرید
او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش
بوی سیگار و تریاکی را می داد که پدرش می کشید
سال های آخر دبیرستان بود
باید آماده می شدیم برای ساختن آینده
من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم
تو تحصیل در دانشگاه های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد
او اما نه انگیزه داشت نه پول، درس را رها کرد و دنبال کار می گشت
روزنامه چاپ شده بود
هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت
من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم
تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی
او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود
من آن روز خوشحال تر از آن بودم
که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته است
تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه آن را به به کناری انداختی
او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه
برای اولین بار بود در زندگی اش
که این همه به او توجه شده بود !!!
چند سال گذشت
وقت گرفتن نتایج بود
من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم
تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی، همان آرزوی دیرینه ی پدرت
او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود
وقت قضاوت بود
جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند
من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنند
تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند
او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند
زندگی ادامه دارد ...
هیچ وقت پایان نمی گیرد ...
من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است!!!
تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است!!!
او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است !!!
من ، تو ، او
هیچگاه در کنار هم نبودیم
هیچگاه یکدیگر را نشناختیم
اما من و تو اگر به جای او بودیم
آخر داستان چگونه بود ؟؟؟!!!
(اگه امکان داره این متن رو بزارین تو وبلاگ اقای رمضانی)
پاسخ:بی نهایت از لطفتون سپاسگزارم و حتما این قطعه را تو وبم استفاده می کنم.
asa
ساعت22:00---29 شهريور 1391
سلام زیبایی این وبلاگ قابل تحسینه اما دیر اپدیت میشه امیدوارم مسول وبلاگ رسیدگی کنه مرسی
اصغر رمضاني
ساعت20:16---25 شهريور 1391
سلام كار خوبي بود گسترشش بده . عالي بود
پاسخ:قربون لطفتون .شما هم می تونید با ارسال عکس به آدرس ایمیلم ما رو در گسترش این کار یاری کنین .
پاسخ:قربون لطفتون .شما هم می تونید با ارسال عکس به آدرس ایمیلم ما رو در گسترش این کار یاری کنین .
صدف زارعی وناجمی
ساعت18:58---4 شهريور 1391
بسیار کار زیبایی بود ممنونپاسخ:از اظهار لطفتون بی نهایت سپاسگزارم.
صدف زارعی وناجمی
ساعت18:58---4 شهريور 1391
بسیار کار زیبایی بود ممنون
صدف زارعی وناجمی
ساعت18:56---4 شهريور 1391
بسیار کار زیبایی بود ممنون
برداشت های دیگران رادرمورد خودت در وسعت خویش حل کن تا دریاباشی
سلام وب عالی داری بمنم سر بزن دوست داشتی لینگم کن به اسم شب بارانی
تا بلینگمت
منتظرتم
بایپاسخ:دوست گلم سلام؛ از اظهار لطفت متشکرم.لینکتون کردم.اگه خواستی باز هم لطفتو شامل حالم کنی ، لینکمون کن.
تا بلینگمت
منتظرتم
بایپاسخ:دوست گلم سلام؛ از اظهار لطفت متشکرم.لینکتون کردم.اگه خواستی باز هم لطفتو شامل حالم کنی ، لینکمون کن.
سلام خسته نباشید .وبلاگ خوبیه
عکس های طبیعت وناجم را بیشتر در وبلاگ قرار دهید
عکس های طبیعت وناجم را بیشتر در وبلاگ قرار دهید
سلام دوست عزيز
وبلاگ مفيد و خوبي داري براي اينكه به بازديد كننده هاي وبلاگ خودت اضافه كني حتي تا يك ميليون نفر پس يك سري به لينك بزن و عضو شو
http://www.persian111.com/?rid=1115690628
وبلاگ مفيد و خوبي داري براي اينكه به بازديد كننده هاي وبلاگ خودت اضافه كني حتي تا يك ميليون نفر پس يك سري به لينك بزن و عضو شو
http://www.persian111.com/?rid=1115690628
با سلام وخسته نباشید معرفی اگر بصورت کامل از قبیل علمی فرهنگی ادبی و000بهتر خواهد بود
برچسبها:
تاريخ : چهار شنبه 28 دی 1398برچسب:وناجم , موقعیت روستای وناجم , عکس روستای وناجم, | 1:28 | نویسنده : عباس رمضانی وناجمی |